نوشته شده توسط : شبیــــرشجاع

 



:: بازدید از این مطلب : 757
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : شنبه 30 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شبیــــرشجاع

 

 

 

 

 
احمدظاهر، از آوازخوان برجسته و محبوب افغانستان است که در ٢٤ جوزای ۱۳٢۵ خورشیدی (۱۴ ژوئن ۱۹۴۶) در ولایت لغمان در خانواده روشنفکر دیده به جهان گشود. و در تاریخ ٢٤ جوزای ۱۳۵٨ (۱۴ ژوئن ۱۹۷۹) ظاهرا در يک اثر حادثهٔ ترافیکی جان باخت.
زندگی
احمدظاهر در بیست چهارم جوزای (خرداد) سال ۱۳۲۵ خورشیدی در کابل یا به قولی در ولایت لغمان زاده شد. احمد ظاهر آواز خوانی را از مکتب آغاز نمود و اولین آهنگش را در لیسه حبیبیه خواند. وی پس از نشان دادن استعداد در موسیقی در رادیو افغانستان برنامه‌هایی اجرا نمود.
احمد ظاهر پس از گذراندن دوره دانشسرا (دارالمعلمین) راهی هندوستان شد تا به تحصیلات موسیقی بپردازد. شاید او اولین کسی بود که آلات موسیقی غربی را با موسیقی افغانی وفق داد و سازهای آکاردئون، ارگ و ترومپت و غیره را به موسیقی افغانی هدیه آورد. آوازه او از طریق موسیقی از شهرت پدرش که صدراعظم وقت افغانستان بود بالاتر رفت. شهرت او آنقدر بر سر زبانها بود و هست که مردم افغانستان هنوز فکر می‌کنند او بهترین آوازخوان افغانستان تا هم اکنون بوده است. او در سال ۱۳۵۱ خورشیدی لقب بهترین آوازخوان سال افغانستان را به دست آورد.
احمد ظاهر سه بار ازدواج كرد و ازين سه ازدواج دو فرزند دارد، يكی "شبنم" و ديگر "احمد رشاد" كه هر دو خارج از كشور در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌كنند.

احمد ظاهر بخاطر درگیری‌های خانوادگی راهی زندان شد و درین هنگام بود که مادرش درگذشت. روایتی وجود دارد که وی پس از رهایی از زندان، در عروسی دختر زمامدار وقت "حفیظ‌‌الله امین" بنابر اصرار دخترش، شرکت کرد و آواز خواند. بسیاری بر این عقیده‌اند که این واقعه باعث شد تا حفیظ‌الله امین به فکر قتل وی گردد و از همین روی، قتل احمد ظاهر را که در سالنگ صورت گرفت، نیز به امین نسبت می‌دهند. پیکر او ابتدا در مسجد حاجی مجيد در سردخانه نگهداری و سپس در گورستان "شهدا صالحین" به خاک سپرده شد.
احمد ظاهر نماینده موسیقی کلاسیک افغانستان شمرده می‌شود که آهنگ‌هائی با مفهوم و جاندار را برای شنوندگان عرضه داشت. احمد ظاهر بیشتر کوشش می‌کرد تا از بهترین، زیباترین و معتبرترین اشعار در آهنگ‌های خود استفاده کند و از همین روی، علاقه او به حافظ، مولانا، سعدی، خیام، بیدل، پروین بهبهانی، عشعری و غیره شعرای زبر دست زبان فارسی بوده است. احمد ظاهر به زبان‌های فارسی، پشتو، هندی و انگلیسی آواز خوانده است.
آهنگ‌های "خدا بود یارت"، "مادر من"، "از پیش من برو که دل آزارم"، "برایم گریه کن امشب"،"عجب صبری خدا دارد" از جمله آهنگ‌های مشهوری است که افغانها با خود زمزمه می‌کنند.
احمد ظاهر هم عصر شهرت و آوازه گوگوش در ایران بود و عده‌ای این دو را رقیب سالم می‌دانستند. از احمد ظاهر آهنگ‌های زیادی به یادگار مانده است که در چهارده آلبوم تدوین گردیده و به شکل صوتی در بازار عرضه گردیده است. از احمد ظاهر فقط دو آهنگ تصویری ثبت شده است و سایر آهنگ‌های تصویری وی مقتبس از همین دو آهنگ و یا هم عکس‌های وی اند.
احمد ظاهر نه تنها در افغانستان، که بلکه در دو کشور تاجیکستان و ایران نیز علاقه‌مندان خود را دارد. این علاقه در تاجیکستان به شکل بسیار بالائی وجود دارد و آهنگ‌های وی هنوز هم از بهترین‌ها به حساب می‌رود.

احمد ظاهر نام کهنه‌ای در افغانستان نیست و آهنگ‌های وی هنوز هم علاقه‌مندان بی‌شمار خود را دارد، طوری که بیشترین مخاطبان رادیوها آهنگ‌هائی از احمد ظاهر فرمایش می‌دهند و این باعث شده است تا به منظور فرصت دادن به سایر خوانندگان، مجریان برنامه‌های موسیقی آهنگ‌های احمد ظاهر را در برنامه‌های بهترین موسیقی به رقابت نگذارند، زیرا می‌دانند در صورت وجود آهنگ احمد ظاهر، وی برنده بلا منازع خواهد بود.
سالانه از سالروز شهادت احمد ظاهر در افغانستان و تاجیکستان تجلیل بعمل می‌آید. در افغانستان رسم بر این است که در سالروز شهادت وی، رادیوها و تلویزیون‌ها برنامه‌هائی را در مورد وی پخش می‌کنند و تنها و تنها آهنگ‌های احمد ظاهر را به نشر میرسانند

احمد ظاهر چگونه مرد؟
احمدظاهر يک روز در "بهار روشن از امواج نور" با عبور از دامنه‌های تاکستان‌زار شمالی نرسيده به ارتفاعات سالنگ در يک حادثه تصادف اتومبيل جانش را از دست داد. گفته می‌شود که اين حادثه نه يک تصادف بلکه با قصد کشتن احمد ظاهر بوده است.
احمدظاهر چگونه جان داد هر کس داستانی دارد. ساعت يازده صبح روز بيست و چهارم جوزای ۱۳۵٨ خورشيدی احمد ظاهر با محبوب‌الله پاچا از دوستان و اعضای خانواده و دو دوشيزه علاقمند صدايش از کابل به سوی شمالی در دره سالنگ می‌رود و همانجا دچار فاجعه می‌شود.
 
اشعـــار انتــــــخابی احمدظـــاهر در قالب آهنگ های دلنشیـــــنش
 

 اول:.

آسمان خاليست، خالی، روشنانش را که برد؟
تاج ماهش، سينه ريز کهکشانش را که برد؟
گيسوان شب پريشان است چون آشفتگان
موی بند نيلی پولک نشانش را که برد؟
از کمانگير شهابش کس نمی بيند نشان
تير هايش را که بشکست و کمانش را که برد؟
باغبان تنهاست، تنها، گرد او جز خار نيست
بيد مشکش را، گلش را، ارغوانش را که برد؟
آن چنار دير سال آزرده از بيهوده گيست
آشيان مرغکان نغمه خوانش را که برد؟
جويبار از لذت همبستری سرشار نيست
پيچ و تاب نرم سيماب روانش را که برد؟
پيش از ين ها زمين را آسمان سبز بود
نيست اينک جز سياهی، آسمانش را که برد؟

دوم:.

آمد نفس صبح و سلامت نرسانيد
بوی تو نياورد و پيامت نرسانيد
يا تو به دم صبح سلامی نسپردی
يا صبحدم از رشک سلامت نرسانيد
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانيد
باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرۀ غاليه فامت نرسانيد
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زين هر دو ندانم که کدامت نرسانيد
عمريست که چون خاک جگر تشنه ی عشقم
و ايام به من جرعه ی جامت نرسانيد
خاقانی ازين طالع خود کام چه جويی؟
کو چاشنی کام به کامت نرسانيد
نايافتن کام دلت کام دل توست
پس شکآمد نفس صبح و سلامت نرسانيد
بوی تو نياورد و پيامت نرسانيد
يا تو به دم صبح سلامی نسپردی
يا صبحدم از رشک سلامت نرسانيد
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانيد
باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرۀ غاليه فامت نرسانيد
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زين هر دو ندانم که کدامت نرسانيد
عمريست که چون خاک جگر تشنه ی عشقم
و ايام به من جرعه ی جامت نرسانيد
خاقانی ازين طالع خود کام چه جويی؟
کو چاشنی کام به کامت نرسانيد
نايافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانيدر کن از عشق که کامت نرسانيد

سوم:.

از براي غم من سينه ی دنيا تنگ است
بهر اين موج خروشان دل دريا تنگ است
تا ز پيمانه ی چشمان تو سر مست شدم
ديگر اندر نظرم ديدۀ مينا تنگ است
بسکه دل در سر گيسوی تو آويخته است
از برای دل آشفته ما جا تنگ است
گفته بودی که به ديدار من آيی ز وفا
فرصت از دست مده وقت تماشا تنگ است
سر بدامان تو زين پس نهم و ناله کنم
بهر ناليدن من دامن صحرا تنگ است
مگر امروز به بالين من آيی که دگر
عمر کوتاه مرا وعده فردا تنگ است
خندۀ غنچه فرو مرد ز بيداد خزان
چه توان کرد که چشم و دل دنيا تنگ است

چهارم:.

از تو دورم من و ديوانه و مدهوش تو ام
آنچنان محو تو گشتم که در آغوش تو ام
يکدم از دل نبرم ياد دلاويز ترا
گر چه چون عشق ز دل رفته ، فراموش تو ام
نگه گرمم و در چشم سخن گوی تو ام
هوس بوسه ام و در لب خاموش تو ام
همچو اشکی که زجان ريخته در دامن تو
چون صدايی که زدل خاسته در گوش تو ام
پای تا سر همه طوفانم و آشفتگيم
بحر در موجم و عمريست که در جوش تو ام
گر چه در حسرتم از دوری برق نگهت
زنده با ياد تو و گرمی آغوش تو ام
در دل اين شب تاريک که چون بخت منست
تا سحر منتظر صبح بنا گوش تو ام
خاطر نازکت آزرده شد از محنت من
بار سنگينم و آويخته از دوش تو ام

 تهیه و ترتیب:  شبیـــــر شجاع



:: بازدید از این مطلب : 52332
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شبیــــرشجاع

 

احمدشاه مسعود از فرماندهان و مجاهدین افغان بود که سالها با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود جنگید و درگیری‌های نظامی‌ای هم با گروه طالبان داشت. وی روز نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، بر اثر انفجار انتحاری دو تروریست عرب مرتبط با شبکه القاعده که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، در خواجه بهاوالدين ولايت تخار کشته شد.
دوران کودکی و نوجوانی
احمدشاه مسعود فرزند دگروال (سرهنگ) دوست محمد خان در ۱۱ سنبله (۱۱ شهریور) سال ۱۳۳۲ هجری شمسی مطابق به ۲ سپتامبر۱۹۵۳ میلادی در قریهٔ جنگلک ولايت پنجشیر زاده شد.
پدر احمد شاه مسعود دگروال دوست محمد از افسران ارتش افغانستان در دوران سلطنت محمد ظاهر شاه بود. پدر بزرگش یحیی خان یکی از بزرگان مردم پنجشیر به حساب می‌رفت که در دوران پادشاهی امان الله خان به عنوان کارمند و مامور رسمی دولت وظیفهٔ خزانه‌دار نقدی را به عهده داشت. او همچنان در تشویق و جمع‌آوری مجاهدان و مبارزان از زادگاه خود، وادی پنجشیر برای کسب استقلال از استعمار بریتانیا در سلطنت شاه امان الله شخص فعال و پر تحرک محسوب می‌شد. دگروال دوست محمد مانند بسیاری از افسران ارتش و کارمندان دولت در سالهای کار رسمی بعد از هر چند سالی محل کار و وظیفه اش تغییر میافت. و از یک ولایت به ولایت دیگر مؤظف می‌گردید. از این رو موصوف در سالهای کارش به حیث افسر ارتش یا صاحب منصب اردو در ولایات: ننگرهار، بدخشان، بغلان، غزنی، هرات و کابل وظایفی را به عهده داشته‌است.
او علاوه بر کار در ارتش که مربوط وزارت دفاع می‌شد گاهی در وزارت داخله (کشور) نیز وظایف رسمی را به سر رسانیده‌است. آنچنانکه او در هرات چندسالی در بخش وزارت داخله سمت فرماندهی یا قوماندانی ژاندارم و پلیس هرات را به دوش داشت. بنابر این احمدشاه مسعود همراه با پدر و خانواده به ولایات مختلف رفت و دوران کودکی و نوجوانی را در مکاتب و مدارس بیرون از زادگاهش سپری نمود.
مسعود سالهای آغاز کودکی را در زادگاهش دره پنجشیر گذراند. در پنج سالگی شامل صنف اول مکتب (مدرسه) بازارک گردید. قبل از آنکه صنف اول را به پایان برساند با خانواده به کابل رفت و در مکتب شاه دوشمشیره شامل شد. اما اندکی بعد پدرش در سمت قوماندان ژندارم و پولیس هرات به ولایت هرات رفت و احمدشاه مسعود صنوف دوم، سوم و چهارم را در مکتب مؤفق شهر هرات به درس و تعلیم ادامه داد. در همینجا بود که علوم دینی و مذهبی را نزد مدرس مدرسه جامع هرات فرا گرفت .در پایان صنف چهارم با پدرش که از هرات به کابل تبدیل گردید دوباره به شهر کابل بازگشت.
دوران متوسطه و لیسه را در لیسه استقلالکابل به پایان رساند و در سال ۱۳۵۲ با شرکت در امتحان کانکور وارد دانشکدهٔ مهندسی پولیتخنیک گردید.
در نوجوانی علاقه زیادی به ادامهٔ تحصیل در حربی پوهنتون(دانشگاه نظامی) از خود نشان می‌دهد. اما به توصیه دوستان پدرش که دل ناخوش از نظام عسکری و نارضایتی از عدم کفاف معاش و شکایت از روزگار داشتند، تشویق به ادامهٔ تحصیل در دانشکده‌های طب یا انجنیری (مهندسی) می‌گردد. و زمانی که یکی از دوستان جوانش عمارت زیبای پولیتخنیک کابل را نشانش می‌دهد، علاقمندی ورودش را به آن دانشگاه کتمان نمی‌کند و به این ترتیب وارد دانشکده مهندسی پولیتکنیک کابل می‌شود.
همزمان با ورود به دانشکدهٔ مهندسی پولیتخنیک کابل در سال ۱۳۵۲ رسماً عضویت نهضت اسلامی افغانستان را می‌پذیرد. و در تابستان سال ۱۳۵۴ رهبری مبارزه در نخستین قیام پنجشیر در برابر حکومت وقت را به عهده می‌گیرد، قیام ناکام می‌گردد و همکاران مسعود تعدادی از جمله شاه ابدال دستگیر و سپس اعدام می‌شوند. مسعود که تحت تعقیب دولت است به پاکستان می‌رود، آن قیام را اشتباه محض می‌داند و از همانجا راه خود را با گلبدالدین حکمتیار جدا می‌نماید.۳
دوران اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ
با وقوع کودتای کمونیستی ۷ ثور(اردیبهشت) ۱۳۵۷ و آغاز جهاد او به نورستان و کنر می‌رود و با رهبری دسته‌های کوچک مجاهدین، عملاً در رهبری مبارزه علیه رژیم کمونیستی وابسته به شوروی شرکت می‌جوید. مسعود در جوزای(خرداد) ۱۳۵۸ در رأس یک قطعه از چریک‌های مجاهد نورستان وارد پنجشیر می‌گردد و در ۱۷ سرطان(تیر) ۱۳۵۸ اولین دسته‌های منظم چریکی را در درهٔ پنجشیر ایجاد می‌نماید.
بعد از سه سال نبرد با روسها در سال ۱۳۶۱ درپی شکست کامل شش تهاجم گسترده ارتش اتحاد شوروی سابق در پنجشیر، فرمانده کل نظامی روس‌ها در افغانستان برای توافق آتش بس با احمد شاه مسعود وارد مذاکره گردیده و به مدت دو سال، این توافق به امضاء می‌رسد(۱۹۸۲)، که در واقع روس‌ها با این توافق، مجاهدین را برای اولین بار به عنوان یک طرف سیاسی به رسمیت می‌شناسند.۲ ژنرال گروموف فرمانده سپاه چهلم شوروی در افغانستان در بارهٔ این قرارداد می‌نویسد: «مسعود از آرامش پدید آمده [ یعنی آتش بس ۱۹۸۲]، فعالانه برای نیل به اهداف خود سود جست».۴
مسعود از فرصت به دست آمده حداکثر استفاده را کرده و به سازماندهی نیروهای مقاومت علیه اشغال افغانستان در خارج از درهٔ پنجشیر اقدام می‌کند. در همین راستا با ایجاد شورای نظار یکی ار منظمترین تشکل‌های نظامی و چریکی علیه اشغال شوروی و مقابله با رژیم کمونیستی را پایه‌گذاری می‌نماید. شورای نظار در ابتدا متشکل از احزاب و گروه‌های مختلف در ۹ ولایت شمالی افغانستان ایجاد می‌گردد.
از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۷هشت حمله ارتش متجاوزین اتحاد شوروی سابق در پنجشیر به شکست کامل می‌انجامد و بدین ترتیب از سال ۱۳۶۷ به بعد پنجشیر همچون دژی تسخیر نا پذیر باقی می‌ماند.
به دنبال خروج آخرین سرباز اتحاد شوروی از خاک افغانستان در تاریخ ۱۳ میزان ۱۳۶۹ (۱۴ فبروری ۱۹۸۹)، به ابتکار احمد شاه مسعود شورای عالی فرماندهان ارشد جهادی افغانستان در شاه سلیم ولایت بدخشان به تاریخ ۹ اکتوبر ۱۹۹۰ دایر می‌گردد در این اجلاس اکثر فرماندهان معروف مجاهدین از جمله نماینده‌ای از امیر اسماعیل خان نیز حضور داشتند. فرماندهان در این نشست استراتژی مبارزه علیه رژیم کمونیستی افغانستان را تعیین می‌کنند.
در پی برگزاری اجلاس شاه سلیم در عقرب ۱۳۶۹ لوی درستیز (رییس ستاد ارتش) پاکستان احمد شاه مسعود را به پاکستان دعوت می‌کند. بدین ترتیب احمدشاه مسعود سفری کوتاه به پاکستان انجام می‌دهد و در ضمن دیدار با مقامات پاکستان و سران مجاهدین مستقر در پاکستان استراتژی مستقل فرماندهان مجاهدین در مبارزه علیه رژیم کمونیستی را به اطلاع آنها می‌رساند و مواضع فرماندهان را در دیدارهای مختلف به آنها تبیین می‌نماید.
سقوط رژیم کمونیستی
رژیم کمونیستی افغانستان که از اختلافات داخلی رنج می‌برد با پیوستن نیروهای عبدالرشید دوستم به احمدشاه مسعود عملا در آستانهٔ سقوط قرار می‌گیرد. مسعود میدان هوایی(فرودگاه)مهم نظامی بگرام را در ۲۵ حمل سال ۱۳۷۱ و شهر جبل السراج را که در شمال کابل موقعیت دارد به کنترل در می‌آورد و نیروهایش را برای تصرف شهر کابل آرایش می‌دهد. در ۲۷ حمل ۱۳۷۱عبدالوکیل وزیر خارجهٔ دولت کمونیستی افغانستان با پیشنهادی نزد احمدشاه مسعود می‌آید. پیشنهاد وی تشکیل دولت ائتلافی با مجاهدین و ایستادگی در مقابل حکمتیار است. مسعود این پیشنهاد را رد می‌کند. وکیل برای بار دوم با تسلیمی بدون قید شرط دولت نزد مسعود می‌رود. مسعود به وکیل می‌گوید موضوع را باید با سران مجاهدین از جمله حکمتیار در میان بگذارد.
۲۳ اپریل ۱۹۹۲ هنگامی که احمدشاه مسعود نیروهایش پایتخت را در محاصره دارند با حکمتیار که قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان نیز در نزدیکی کابل در شهر چهار آسیاب همراه وی است در خصوص تسلیمی بدون قید و شرط دولت نجیب الله گفتگویی مخابروی انجام می‌دهد. احمدشاه مسعود در این گفتگو از حکمتیار می‌خواهد که مجاهدین با جنگ وارد کابل نگردند. وی استدلال می‌کند که رژیم کمونیستی سقوط کرده‌است و مجاهدین باید ابتدا دولتی تشکیل دهند تا بتوانند با مشارکت همهٔ طرفها قدرت را در دست بگیرند. احمدشاه مسعود می‌گوید ورود قطعات نظامی مجاهدین از چهار گوشهٔ شهر موجب هرج و مرج و درگیری در شهر خواهد شد. حکمتیار در همین گفتگو به مسعود پیشنهاد تشکیل دولت از سوی حزب اسلامی و جمعیت اسلامی افغانستان را می‌نماید که مسعود آن را رد می‌کند و خواهان مشارکت دیگر جناح‌ها در دولت می‌گردد.۵
مسعود: عبدالوکیل ...[خواهان] تسلیمی بدون قید و شرط دولت به مجاهدین بود، مشروط بر اینکه مجاهدین عفو عمومی اعلان کنند و اعضای حزب و ناموس شان صدمه نبینند، من با این طرح موافقت کردم، رهبران[ مجاهدین] نیز در پشاور موافق این طرح هستند. بنا بر این وقتی خود آنها دولت را تسلیم می‌کنند ضرورتی به جنگ نیست.
حکمتیار: نخیر، در کابل تمام قدرت در دست نبی عظیمی است، همین لحظه او با قوتهای ما می‌جنگد. میدان هوایی به دست او و قوتهای دوستم و بابه جان است. ما باید با فتح و ظفر وارد [کابل] گردیم.
مسعود: تا جایی که من اطلاع دارم در حال تدارک حمله به کابل هستی. این حمله با چه هدف و منظوری است؟روسها که رفتند، حکومت نجیب[ الله] سقوط کرد، قرار است که قدرت به رهبران مجاهدین انتقال یابد، شما رهبران، بین خود به توافق برسید. در این صورت ضرورت حمله به کابل چیست که در حال تدارک آن هستی؟
حکمتیار: من سرگرم تدارک حمله به کابل هستم، چون در کابل کمونیست‌ها و بقایای رژیم کمونیستی سابق است و من قادر به تحمل آنها در پایتخت نیستم.۵
نیروهای حکمتیار غیر مسلح وارد کابل می‌گردند و از طریق جناح «خلق» حزب دموکراتیک خلق افغانستان در داخل شهر، در وزارت داخله (کشور) مسلح می‌گردند. با این رویداد احمدشاه مسعود نیروهایش را به کمک جناح «پرچم» حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد شهر می‌نماید و مناطق حساس دولتی را در کنترل می‌گیرد. بدین ترتیب دسته‌های مختلف مجاهدین از احزاب مختلف قسمتهایی از شهر و حومهٔ آن را را متصرف می‌شوند. از جمله حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری مناطق غرب کابل و حزب اتحاد اسلامی افغانستان به رهبری عبدالرسول سیاف ناحیه پغمان را در کنترل خویش می‌گیرند.۶
[ویرایش] آغاز جنگ‌های داخلی
بعد از سقوط دولت دکتر نجیب الله، دسته‌های مختلف مجاهدین که وارد کابل شده‌اند برای تثبیت موقعیت خود وارد نبرد شدند.
[ویرایش] ترور احمدشاه مسعود
"فرمانده احمد شاه مسعود، پس از سالها مقاومت در برابر اشغال کشورش توسط ارتش شوروی سابق و نبرد با گروه طالبان، در نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، در اثر انفجار انتحاری دو مرد عرب که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، کشته شد.
خبر کشته شدن این فرمانده مجاهدین که می‌توانست به کاهش روحیه هم رزمانش در جبهه ضد طالبان بینجامد، با چند روز تاخیر اعلام گردید.
محمد قسیم فهیم که از همرزمان احمد شاه مسعود بود، پس از مسعود، توسط برهان الدین ربانی به جانشینی وی منصوب شد. آقای فهیم، پس از سقوط طالبان وزیر دفاع افغانستان و معاون اول رییس دولت، در دولتهای موقت و انتقالی شد.
لویه جرگه اضطراریافغانستان که در پایان دولت موقت تشکیل شد، به احمد شاه مسعود لقب قهرمان ملی داد و نه سپتامبر سالروز [ترور] شدن وی، در افغانستان «روز شهید» و تعطیل رسمی اعلام گردید.

 

نمای از آرامگاه مسعود شهید در ولایت پنجشیر

 



:: بازدید از این مطلب : 13065
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد